حفظ زبان
|
 |
به مناسبت پانزدهم ماه
رمضان سالروز خجسته ميلاد امام دوم هدايت تاملي بر صلح امام
حسن«ع»
|
 |
تپش
قلم
|
 |
روزه و رمضان در اشعار حافظ
شيرازي
|
 |
دولت اسلامي يعني حاكميت
اسلام در همه عرصه ها
|
 |
 |
حفظ
زبان
احترام به بزرگان و ترحم بر كودكان «وقروا
كباركم وارحموا صغاركم» بزرگانتان را گرامي بداريد و بر كودكان
رحمت آوريد. بزرگي تنها به سن نيست؛ بلكه اگر كسي از شما از نظر
معنوي بزرگتر بود او را گرامي بداريد، هرچند از نظر سني كوچكتر
باشد. از عباس، عموي پيامبر پرسيدند: «انت اكبر ام رسول
الله؟» شما بزرگتريد يا رسول خدا؟ فرمود: «هو اكبر و انا اسن».
يا «هو اكبر و انا ولدت قبله». او بزرگتر است ولي من سن بيشتري
دارم. اين ادب در گفتار است. در ماه مبارك رمضان مي بايست
نسبت به كساني كه زيردست انسان حساب مي شوند ارفاق و ملاطفت
داشت. حفظ زبان «وصلوا ارحامكم واحفظوا السنتكم» ارحام را
مورد صله و ديدن قرار داده و زبانتان را حفظ كنيد. نه تنها هنگام
روز كه روزه هستيد، بلكه در طول ماه، اين امور را رعايت كنيد.
چون اينها آداب روزه نيست، آداب ماه روزه است. بحثي در آن نيست
كه روزه دار موظف است زبانش را حفظ كند، اما وقتي شب رسيد آيا مي
تواند هرچه خواست بگويد؟ فرمود: در طول اين ماه زبانتان را حفظ
كنيد. امام صادق (عليه السلام) از اجداد گرامشان از رسول الله
(ص) نقل فرموده اند كه: «من عرف الله و عظمه منع فاه من الكلام و
بطنه من الطعام و عنا نفسه بالصيام والقيام» فرمود: براي اينكه
انسان مواظب دهان باشد و هر حرفي را نزند، معرفت خدا لازم است.
كسي كه خدا را بشناسد و او را بزرگ بشمارد، در پيشگاه خداي عظيم،
هر حرفي را نمي زند و شكم را هم با هر غذا، آلوده نمي كند. لذت
خوردن چند لحظه اي است كه غذا در دهان است. كسي كه خدا را شناخت
كنار هر سفره اي نمي نشيند. عنايت دارد كه خود را با روزه گرفتن
بپروراند؛ خودش را فراموش نمي كند. يكي از نصحيت طلبان به
اباذر نوشت كه مرا نصيحت كن. اباذر هم در جواب مرقوم فرمود: «به
عزيزترين دوستانت ستم نكن». روزه و حكمت قرآن دوباره آن
شخص نوشت كه اين مطلب روشني بود، انسان كه به دوست عزيزش جفا نمي
كند. اباذر درجواب نوشت: عزيزترين افراد نسبت به آدم، خود «او»
است. (هيچ كس به اندازه خود آدم پيش انسان عزيز نيست) فرمود: جان
خود را نيازار، چون هرگناهي كه انسان مرتكب مي شود، فشاري است كه
بر جان خود وارد مي كند. كسي كه تنها مواظب باشد هرحرفي را
نزند، پرخوري نداشته باشد يا هر غذايي را نخورده، روزه اش را
بگيرد، نمازش را بخواند، چنين كسي از مؤمنان معمولي است نه
اولياي خدا. اولياي الهي اهل تأمل و تفكر و تعمق هستند. حرف
مي زنند ولي حرف آنان ياد حق است. به مؤمن معمولي مي گويند: زياد
حرف نزن، به مؤمن عارف مي گويند: مرتب سخن بگو، مردم را هدايت و
به ياد حق متذكر كن. ارزش فراگيري علم چندين هزار نفر رسول
خدا(ص) را درك كرده اند. اما همه آنها يك طرف، علي بن ابي طالب
(سلام الله عليه) يك طرف. دوازده هزار نفر صحابه پيامبر حضرت
رسول (ص) را ديدند،پاي منبر آن حضرت سالها نشستند، پشت سر حضرت
سالها نماز خواندند، مجالس درس و بحث حضرت را مكرر ديدند، ولي
هيچ يك از آنان، به اندازه حضرت علي (عليه السلام) از آن حضرت
استفاده نكرده و سخن نگفته است. رسم آنان چنين بود كه به خدمت
حضرت مي آمدند، لحظاتي كه درجلسه درس نشسته بودند، لذت مي بردند؛
اما لذت آنان زودگذر و مقطعي بود، ولي علي (عليه السلام) همه جا
همراه پيامبر بود. يكي از اصحاب رسول اكرم (ص) به حضرت عرض
كرد: مجلس شما بسيار شيرين و سودمند است ولي از مجلس شما كه
بيرون رفتيم ديگر آن لذت و نشاط براي ما نيست حضرت فرمود: «استعن
بيمينك -وأوما بيده اي خط-» از دست خود كمك بگير يعني آنچه گفته
مي شود بنويس. همه آن دوازده هزارنفر جزو اولياي الهي نبودند
كه هنگام سخن گفتن كلامشان ذكر باشد و... قرآن كريم مي
فرمايد: عده اي نوراني اند.(وجعلناله نوراً يمشي به في الناس)
وقتي درميان مردم راه مي روند و نورافشاني مي كنند، سخن گفتن،
عمل و رفتارشان نور است. وقتي با آنان مي نشينيم به ياد خدا مي
افتيم سخن اين نيست كه چه خريدي و چه خوردي!سخن اين است كه آن
آيه چيست و اين روايت كدام است. مجلس پربركت رسول خدا(ص) چنين
بود. در شب هاي قدر چيزي بهتر از فراگيري علوم الهي، گفتن و
شنيدن معارف دين نيست. تشكيل يا شركت در برنامه هايي مانند جلسه
تفسير يا حديث يا احكام، كه خود سعادت و توفيقي است؛ و اگر چنين
برنامه اي نداشت، امر به معروف و نهي از منكر داشته باشد و اگر
نتوانست لااقل ذكر بگويد. يكي از بهترين و مهمترين كتاب هاي
فقه اماميه، كتاب «جواهر» است كه مولف بزرگوارش در طي سي سال آن
را نوشت. در پايان اين كتاب مرقوم فرموده كه خداي متعال چنين
مقرر كرد تا امشب كه شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان است، اين
كتاب به پايان برسد. شب بيست و سوم كه از تمام شبهاي ماه مبارك
رمضان و از شب بيست و يكم و نوزدهم نيز افضل است، اين فقيه نامور
مشغول نوشتن كتاب فقه بوده است. چيزي بالاتر از عالم شدن و
آگاه شدن نيست. علم است كه زمينه اي براي رسيدن انسان به «عقل»
مي شود؛ انسان عاقل هم آسوده است و هرگز در عذاب نخواهد
بود.
|
|
 |
به مناسبت پانزدهم
ماه رمضان سالروز خجسته ميلاد امام دوم هدايت تاملي بر صلح
امام حسن«ع»
رضا ابروش يكي از وظايف مهم رهبران و
زمامداران جامعه، هدايت و رهبري مردم است كه اين مهم، بر اساس
اهدافي از پيش تعيين شده شكل مي گيرد. در ماجراي پيمان صلح امام
حسن(ع) با معاويه نيز ايشان اهداف مشخصي را مدنظر داشتند كه در
اينجا به برخي از آن ها اشاره مي كنيم: الف)شناساندن چهره
واقعي بني اميه به مردم امام حسن(ع) با حركت سياسي پيمان صلح،
درصدد شناساندن چهره واقعي بني اميه به مردم بود تا بدينوسيله
مردم دريابند كه معاويه هرگز پايبند به مفاد پيمان صلح نبوده
بلكه آن را زير پا خواهد گذاشت. در متن پيمان صلح موارد زير
مقرر گرديد: 1- معاويه طبق دستور قرآن و سيره پيامبر (ص)
رفتار كند. 2- بعد از معاويه خلافت به امام حسن(ع) يا امام
حسين(ع) برسد. 3- اهانت و سب اميرالمؤمنين (ع) ممنوع
شود. 4-بيت المال مسلمين زيرنظر امام حسن(ع) مصرف شود. 5-
معاويه متعهد مي شود كه مردم و شيعيان شام و عراق و حجاز در امان
باشند (1) مدتي از انعقاد پيمان صلح سپري نشده بود كه معاويه
مفاد پيمان صلح را نقض كرد و برخلاف قرآن و سيره پيامبر(ص) رفتار
و فرزندش يزيد را به عنوان خليفه و جانشين بعد از خود معرفي كرد
و اهانت و سب اميرالمؤمنين (ع) نيز نه تنها منع نشد بلكه تا
دوران عمربن عبدالعزيز(سال 99هـ.ق) ادامه يافت، و همواره كينه و
دشمني او با شيعيان ادامه داشت و به قتل عام شيعيان مي
پرداخت. زيادبن سميه كه روزي در صف ياران امام علي(ع) قرار
داشت، در زمان خلافت معاويه حاكم و فرمانرواي كوفه و بصره شد و
چون شيعيان را مي شناخت آنها را به دستور معاويه مورد تعقيب قرار
داد و به شهادت رساند، به طوري كه احدي از شخصيت هاي معروف شيعه
در عراق باقي نماند.(2) در حقيقت معاويه با نقض مفاد پيمان
صلح چهره واقعي خود را نماياند و مردمي كه فريب دسيسه هاي شيطاني
او را خورده بودند با ماهيت پليد و شيطاني او آشنا شدند. و امام
حسن(ع) نيز همين را مي خواست. ب) آزمون ولايت مداري در
آموزه هاي ديني و اسلامي، اطاعت از خدا، رسول و اولياي دين
همواره مورد تأكيد بوده و در آيات قرآن نيز بر اين مهم سفارش شده
است: «از خدا و پيامبر و واليان دين اطاعت كنيد» (نساء
/59) ماجراي پيمان صلح امام حسن(ع) آزمايشي بود براي اطرافيان
امام (ع) تا مشخص گردد چه كسي مطيع مقام امامت و ولايت است و چه
كساني ولايت را تا آنجا قبول دارند كه دنيا و امور آنها بر وفق
مرادشان باشد. امام حسن(ع) با بينش عميق و ژرف نگري كه نسبت
به مسائل و حوادث دوران خود داشتند درصدد تبيين درس ولايت مداري
و اطاعت از واليان دين بودند. ج) زمينه سازي واقعه
كربلا هر انسان عاقلي براي انجام مأموريت هاي خطير در ابتدا
تدابيري را انديشيده و مقدماتي را فراهم مي نمايد. ائمه
معصوم(ع) كه از عقلاي كامل و صاحبان خرد و انديشه هستند نيز از
اين قاعده مستثني نبوده و براي پيش برد اهداف الهي و خطير خود
شرايطي را زمينه سازي مي كردند. بر همين اساس براي مقابله با
دستگاه ظلم بني اميه مي بايد به جهاد و حماسه اي عظيم دست يازيد،
ليكن از آنجايي كه برخي رسالت ها زمان بر هستند لذا امام حسن(ع)
نقش زمينه ساز اين رسالت را ايفا كرد، و برادر بزرگوارش امام
حسين(ع) بخش بعدي اين رسالت را كه همان نقش حماسه سازي و قيام
عليه استبداد بود به انجام رساند. چنانكه مي بينيم بعد از شهادت
امام حسن(ع) وقتي امام حسين(ع) به امامت رسيد، مردم و شيعيان
عراق كه از سياست تهديد و كشتار معاويه به ستوه آمده بودند دست
بيعت با امام حسين(ع) دراز كردند و خواستار جنگ و مقابله با
حكومت ظالم بني اميه شدند. امام حسن(ع) با پذيرفتن پيمان صلح،
نه تنها شانه از زير بار مسئوليت خالي نكرد، بلكه هدف او اين بود
كه روند مبارزه با بني اميه را از طريق استراتژي ديگري هدايت كند
كه با انجام مقدمات اين استراتژي توسط ايشان، در نهايت به دست
امام حسين(ع) در واقعه كربلا به وقوع پيوست.
عوامل پيمان
صلح عوامل پذيرفتن پيمان صلح را از دو جهت كلي مي توان مورد
بررسي قرار داد: 1- از جهت سياست خارجي در زمان امام
حسن(ع)، جنگ داخلي مسلمانان به سود جهان اسلام نبود، زيرا
امپراتوري روم شرقي، ضربه هاي سختي از اسلام خورده بود و همواره
درصدد بود تا در فرصت مناسبي ضربه اي موثر و تلافي جويانه بر
پيكره اسلام وارد كند و سرزمين هاي خود را از نفوذ اسلام آسوده
سازد. وقتي گزارش صف آرايي جنگ داخلي مسلمانان، بين سپاه امام
حسن(ع) در برابر معاويه، به سران امپراتوري روم شرقي رسيد،
دريافتند كه فرصت مناسبي كه انتظار آن را مي كشيدند، فرا رسيده و
زماني كه سپاه امام حسن(ع) در اردوگاه نظامي درحال آماده باش
بود، امپراتوري روم شرقي با سپاهي عظيم عازم حمله به كشور اسلامي
شد. در چنين موقعيتي كه خطر بزرگي از جانب روم شرقي متوجه
اسلام بود، آيا امام حسن(ع) جز اين راهي داشت كه با قبول پيمان
صلح، اين خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع كند؟ امام حسن(ع) با
بينش عميق خود مصلحت را در اين ديد كه اگر اكنون پيمان صلح
پيشنهاد شده را به طور مشروط بپذيرد، معاويه فرصت مي يابد تا در
برابر امپراتوري روم شرقي قرار بگيرد و به هر طريقي كه شده با
آنها با جنگ يا با روابط ديپلماسي و پرداخت غرامت كنار
بيايد. مورخين نوشته اند وقتي معاويه با امام حسن(ع) پيمان
صلح را منعقد كرد براي رهايي از جنگ با سپاه روم شرقي يكصدهزار
دينار بابت غرامت به آنها پرداخت و به اين صورت جنگي بين
مسلمانان و امپراتوري روم شرقي واقع نشد.(3) اين سند تاريخي
نشان مي دهد كه اگر امام حسن(ع) پيمان صلح را نمي پذيرفت و با
سپاه معاويه وارد جنگ مي شد، دشمن مشترك آنها با سپاهي تازه نفس
به مسلمانان حمله مي كرد، و در اين حمله، امپراتوري روم شرقي بود
كه پيروز مي شد نه سپاه امام حسن(ع) و نه سپاه معاويه. درنتيجه
امام حسن(ع) با تدبير و دورانديشي و اتخاذ تصميم حكيمانه اين خطر
عظيم را از اسلام دفع كرد. 2- از جهت سياست داخلي پذيرش
پيمان صلح توسط امام حسن(ع) از جهت سياست داخلي، معلول عوامل
متعددي بود: الف) عامل تغيير اجتماعي در اصطلاح جامعه
شناسي، تغيير اجتماعي به اين معناست كه دسته هاي بزرگي از مردم،
در روابط گروهي و فعاليت هائي وارد شوند كه از فعاليت ها و
روابطي كه زماني خود و والدين آنها در آن بودند، متفاوت باشد. و
يا دگرگوني در نحوه نگرش، بينش و ساير مسائل زندگي را تغيير
اجتماعي گويند.(4) براي بررسي اين پديده، بايد عاملان تغييرات
اجتماعي را شناخت، زيرا آنها نقش مهمي در بروز تغيير اجتماعي
دارند. دفلورملوين معتقد است كه نقش دولت و حكومت در تغيير
اجتماعي موثرتر از ساير عوامل است(5)، زيرا خط مشي ها و اهداف
كلي و استراتژي دولت ها مي تواند باعث بروز تغييرات اجتماعي
گردد، و باورها و ارزش ها را در جامعه دست خوش تغيير و تحول قرار
دهد و ارزش ها را در جامعه تا سرحد سقوط و انحطاط سوق
بخشد. بر همين اساس با ماجراي سقيفه، نخستين گام از تغييرات
اجتماعي محقق گرديد و با رشد و نمو آن توسط نااهلان جامعه به آن
جا سوق داده شد كه پس از رحلت پيامبر(ص)، مردم از اطراف اهل
بيت(ع) پراكنده شدند و در برابر آنان قرار گرفتند و با دل بستن
به دنيا و مظاهرآن، فريب وعده نااهلان را خورده و روشي كاملا
متضاد و متفاوت با زمان رسول الله(ص) در پيش گرفتند. اصحاب
سقيفه با ايجاد حكومت در جايگاه عاملان تغييرات اجتماعي، جامعه
را دست خوش تغيير كرده و ارزش هاي زمان رسول الله(ص) را بر
انداختند. معاويه نيز با احياي ارزش هاي جاهليت و مخدوش نمودن
چهره پيامبر(ص) و ترويج احاديث جعلي و ممانعت از نشر فضائل
خاندان وحي و حذف نيروهاي ارزشي مانند كشتن حجربن عدي و سوزاندن
بسياري از شيعيان و ايجاد اختلاف و چنددستگي بين مسلمانان
تغييرات اجتماعي را تداوم بخشيد، و به اين وسيله توانست در
راستاي منافع خويش بهره برداري بسياري نمايد. ماجراي انعقاد
پيمان صلح امام حسن(ع) نيز يكي از آثار سياست تغيير اجتماعي در
زمان معاويه است كه او با استفاده از اين عامل و شگرد شيطاني،
دنيا را در برابر چشم و دل اصحاب امام حسن(ع) نيكوجلوه داد.
افراد كوته انديش و بي خرد در برابر زرق و برقي كه معاويه به
آنها نماياند، دل باختند و دست از ياري امام حسن(ع) برداشته و به
سپاه معاويه ملحق شدند. عبيدالله بن عباس يكي از سرداران سپاه
دوازده هزار نفري امام حسن(ع) بود كه در اثر تغييرات اجتماعي به
وجود آمده به دست معاويه از ياري امام حسن(ع) دست برداشت و با
دريافت يك ميليون درهم از معاويه، شبانه همراه با هشت هزار نفر
به وي پيوست. (6) ب) عامل رواني اطمينان به نفس و
خودباوري كه از ابعاد رواني انسان مي باشد، ابزار مهمي براي
ايجاد يك سپاه قدرتمند است. و اگر به هر دليلي، بعد روحي و رواني
سربازان تضعيف گردد، آنان دچار عدم اطمينان و خودباختگي دروني مي
شوند كه اثر آن تمام سپاه را فرا مي گيرد. معاويه با استفاده
از تضعيف روحيه سربازان و به منظور ايجاد اختلاف و جنگ رواني، با
بكارگيري جاسوسان مزدور، در سپاه امام حسن(ع) شايع كرد كه قيس بن
سعد از فرماندهان دلير جان بر كف امام حسن(ع) كشته شده است،
هنگامي كه سربازان اين شايعه را شنيدند، دچار ترس و خودباختگي
شده و پا به فرار گذاشتند. ج) عامل فقر ديني و عقيدتي
مردم معاويه با سياست احياي ارزش هاي جاهليت و برانداختن ارزش
هاي اصيل اسلامي و ممانعت از نشر فضائل خاندان وحي، مردم را به
فقر ديني و عقيدتي مبتلا كرده بود. فقر ديني و عقيدتي مردم منجر
به عدم شناخت مقام ولايت امام حسن(ع) و جهل نسبت به كرامت، فضيلت
و مقام خاندان عصمت و طهارت(ع) شد كه در نهايت به پيمان شكني و
سرپيچي از رهنمودهاي امام حسن(ع) انجاميد. افرادي كه در سپاه
ايشان حضور داشتند، حقيقت را نديده و آن را منحصر در زندگي دنيوي
پنداشتند و زماني كه امام حسن(ع) به سپاهان و ياران خود فرمودند:
«معاويه پيشنهادي به ما كرده كه برخلاف هدف و عزت ما مي باشد.
اكنون اگر آماده شهادت در راه خدا هستيد، اعلام كنيد تا با او
وارد جنگ شويم و اگر خواستار زندگي و عافيت هستيد اعلام كنيد، تا
پيشنهاد او را پيرامون پيمان صلح بپذيريم و رضايت و خواسته شما
را تامين كنيم.» سخن امام(ع) كه به اين جا رسيد، سپاهيان از
هر طرف فرياد برآوردند: «البقيه و الحياه » «ما مي خواهيم زنده
بمانيم و زندگي كنيم.» (7) به راستي با وجودچنين سپاهي، چگونه
امام حسن(ع) مي توانست با معاويه وارد جنگ شود؟ معاويه با
نيرنگ ها و دسيسه هاي خود باعث شد تا مردم پيامبر(ص) و ائمه
معصوم(ع) را نشناخته و در فقر عقيدتي و ديني گرفتار آيند و زندگي
ذلت بار را به شهادت با عزت ترجيح دهند. يكي از مورخان به نام
مسعودي با اشاره به جهل و عدم معرفت مردم نسبت به پيامبر(ص) و
خاندان او و فقر ديني و عقيدتي مردم مي نويسد: «يكي از دوستان
اهل علم مي گفت: ما درباره ابوبكر، عمر، علي و معاويه بحث مي
كرديم و عده اي ناظر مباحثه ما بودند، يكي از آنها كه عاقل تر
بود گفت: شما درباره ابوبكر، عمر، علي و معاويه چه مي
دانيد؟ من پرسيدم: شما درباره آنها چه فكر مي كنيد؟ جواب
داد: آيا علي پدر فاطمه نبود؟ گفتم: فاطمه كيست؟ گفت: همسر
پيغمبر و دختر عايشه و خواهر معاويه! گفتم: حكايت علي چه بوده
است؟ گفت: در جنگ حنين با پيغمبر كشته شد» (8) طبيعي است
كه چنين مردمي معارف عالي اسلام را نشناسند و جمع كثيري از آنها
روز چهارشنبه با معاويه نماز جمعه اقامه كنند و در ركاب او به
جنگ با امامت و ولايت بشتابند. مردم زمان امام حسن(ع) نسبت به
شناخت ائمه معصوم(ع) و معارف اسلامي در فقر به سر مي بردند، و
توان درك مقام امامت و ولايت را نداشتند به همين دليل در برابر
ايشان قرار گرفته و از پيروي ايشان سرباز زدند و امام(ع) نيز
مجبور به پذيرفتن پيمان صلح
شدند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- شيخ راضي
آل ياسين. صلح الحسن. ترجمه آيت الله خامنه اي ص 260 2- مهدي
پيشوايي. سيره پيشوايان ص 120 3- ابن واضح. تاريخ يعقوبي. ج 2
. ص .206 4- استيون ويگو. تغييرات اجتماعي، ترجمه احمدرضا
غروي زاد. ص 15 5- دفلور ملوين. مباني جامعه شناسي 6- ابن
ابي الحديد. شرح نهج البلاغه. ج .2 ص.14 7-علامه مجلسي. بحار
الانوار. ج.44ص21 8- مسعودي. مروج الذهب. ج .3
ص143
|
|
 |
تپش
قلم
عباسعلي كامرانيان مناصب دنيوي شيرين مي
نمايند اما دهان تلخكامي طالبان رياست را مي گشايند و با افسوس
از كف رفتن عزت، زندگاني بي پيرايه انسان را مي آلايند.
¤¤¤ يك رفتگر عزيز، بهتر از يك وزير ذليل مي تواند راه
سعادت خود و ديگران را در سايه رضايت خدا، هموار
نمايد! ¤¤¤ بدترين ضربه ها از ناحيه كساني به جامعه مي
خورد كه كار «گاوهاي پرزور و مردان كهن» را به «بزهاي اخفش»
واگذار مي كنند و مي پندارند كه «نوكرها» مي توانند «آقايي»
كنند! اگر مسئوليت «حقگويي» و «باطل ستيزي» نبود، از چشم اين
قلم قطره اي نمي چكيد! ¤¤¤ آدم خوشبين نيمه پر و انسان
بدبين نيمه خالي ليوان را مي بيند، اما «هنرمند حق بين» توجه به
صحت جايگاه ليوان دارد! ¤¤¤ بخواب اما نه «خواب در خواب»،
بيدار بخواب! ¤¤¤ اگر پيامبران از سوي «مهربانترين
مهربانان» نيامده بودند انسان ها دست در دست شيطان، الي الابد
شعله ور بودند! ¤¤¤ اگر عشق نبود، انسان ناتمام از دنيا مي
رفت! ¤¤¤ روح هيچ انساني پير نمي شود اما جسم مومنان در
اثر آزار شياطين جني و انسي زودتر از معمول پژمرده مي شود.
|
|
 |
روزه و رمضان در
اشعار حافظ شيرازي
از جمله مباحث قرآني كه در اشعار حافظ شيرين سخن
خوش نشسته و چون نگين انگشتري، شعرش را زينت بخشيده است مفاهيمي
چون: رمضان، روزه و شب قدر است كه از جمله زيباترين ابيات در
ديوان حافظ را شامل مي شود. «حافظ از روزه همانند نماز غالباً به
طنز و از پايان گرفتن ماه روزه به شادي ياد مي كند.»(1) و اين
همان مبارزه منفي است كه با رياكاران و روي آوردن به روح دعا،
عبادت، نيايش و به طور كلي همه اعمال ديني است. او قدر و
منزلت روزه و رمضان را مي داند و به نيكي دريافته كه از كرامت
اين ماه است كه چشم حقيقت بين او گشوده خواهد شد و به عوالم
بالاتر راه خواهد يافت از اين رو مي گويد: روزه هر چند كه
مهمان عزيز است اي دل صحبتش موهبتي دان و شدن انعامي او با
اشراف به تبعات و دستاوردهاي اين ماه، هم كيشان و رندان و اهل
باطن را فرا مي خواند كه فرصت ماه شعبان را ارج نهاده خود را
براي رسيدن ايام ماه رمضان آماده كنند. ماه شعبان منه از دست
قدح كاين خورشيد از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد اگرچه
انديشه عرفاني حافظ و توجه او به عوالم عرفاني او بر هيچ حافظ
پژوهي پوشيده نيست اما پارادكسي در اين دست از اشعار حافظ وجود
دارد كه توجه همگان را به خود معطوف ساخته است و حتي گاه افرادي
را به اشتباه و داوري سطحي و برداشتهاي زميني از آن انداخته است.
اشعار زير از اين گونه اند: - زان مي عشق كران پخته شود هر
خامي گرچه ماه رمضان است بياور جامي - زان باده كه در
ميكده عشق فروشند ما را دو سه پيمانه بده گو رمضان باش -
ساقي بيار باده كه ماه صيام رفت در ده قدح كه موسم ناموس و
نام رفت وقت عزيز رفت بيا تا قضا كنيم عمري كه بي حضور
صراحي به جام رفت - گر فوت شد سحور چه نفصان صبوح هست از
مي كنند روزه گشا طالبان يار تقريباً در همه ابياتي كه حافظ
از روزه و رمضان سخني به ميان آورده آن را با زهدفروشي و مي
همراه كرده است. آنچه مسلم است مي از جمله مفاهيم بحث برانگيز در
اشعار حافظ است كه بسيار در مورد آن سخن گفته اند: «اين حرف را
بارها پژوهندگان حافظ گفته اند كه دو باده در حافظ داريم انگوري
و عرفاني يا دو معشوق در ديوان مطرح و مخاطب است زميني انساني و
آسماني عرفاني. نگارنده به نوع سومي از مي و معشوق در حافظ قائل
است و بر آن است كه بيشترينه اشعار حافظ در اين زمينه سوم است و
آن همانا مي و معشوق ادبي و كنايي است.»(2) روزه يك سو شد و
عيد آمد و دلها برخاست مي زخمخانه به جوش آمده مي بايد
خواست نوبه زهد فروشان گران جان بگذشت وقت رندي و طرب كردن
رندان پيداست با توجه به بيت دوم اين غزل به نيكي پيداست كه
اين مي در مقابل زهد فروشي هاي مسلمانان ظاهري كه دين را حربه اي
براي خود قرار داده اند مطرح شده و منظور التفات به روح و حقيقت
روزه و روزه داري است چرا كه او نيك مي داند كه ريا از منفورترين
گناهان در پيشگاه خداوند است و انسان بايد همه ايام و لحظات را
غنيمت بداند و نه فقط ماه مقرر شده رمضان را. اين مفهوم در اين
غزل به روشني تكرار شده است: بيا ترك فلك خوان روزه غارت
كرد هلال عيد به دو قدح اسارت كرد ثواب روزه و حج قبول
آنكس برد كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد از سويي عشق، اصل
انديشه حافظ را تشكيل مي دهد و در برخورد شاعر با ماه رمضان و
روزه و حتي حج نيز همان نقش هميشگي خود را ايفا مي كند. پيشتر از
خواجه شنيديم كه در زير گنبد كبود هيچ صدايي خوشتر از صداي عشق
نيست و هر انساني كه هنر عشق ورزيدن نياموخته باشد، به فتواي
شاعر جسد متحركي بيش نيست و مي توان بر جنازه وي نماز كرد. حافظ
پا را ازا ين مرحله نيز فراتر نهاده و يگانه فريادرس انسان را
عشق دانسته است.(3) مفهوم شعر فوق به مضموني ديگر در شعر حافظ
تكرار شده است و او چون ترجيع بندي دائم در پي تكرار و القاي عشق
الهي است: عشقت رسد به فرياد گر خود بسان حافظ قرآن زبر
بخواني در چارده روايت او - كه عموماً همه تعابير مربوط به
روزه را با طنز مخصوص خود در مقابل رياكاران بكار برده- جز يك
مورد از چهار مورد تكرار شب قدر دراشعارش، در بقيه موارد از آن
به تجليل و احترام ياد كرده چرا كه خود را مديون و مرهون چنين
شبي مي داند: - چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي آن شب
قدر كزين تازه براتم دادند - در شب قدر ار صبوحي كرده ام عيبم
مكن سر خوش آمد يار و جامي بر كنار طاق بود - شب قدر است و
طي شد نامه هجر سلام فيه حتي مطلع الفجر - آن شب قدري كه
گويند اهل خلوت امشب است يارب اين تأثير دولت از كدامين كوكب
است حافظ براي رسيدن عيد رمضان (فطر) سخت بي تابي مي كند.
عليرغم همه ارادت شاعر به افكار مزديسنايي و مهرآييني، هوش و
حواس وي بيش از آنكه معطوف عيد نوروز باستاني باشد به عيد فطر
است بدين اعتبار كه بسامد ده گانه عيد در شعر حافظ، حداقل شش بار
از عيد رمضان در ميان است. حافظ منشين بي مي و معشوقه
زماني كا يام گل و ياسمن و عيد صيام است عيد است و آخر گل
و ياران در انتظار ساقي به روي يار ببين ماه ومي
بيار ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1-
ذهن و زبان حافظ، بهاءالدين خرمشاهي، ص51 2- تأثير قرآن و
حديث در ادبيات فارسي، علي اصغر حلبي، ص 198 3- شولاي رمضان
برجان و زبان حافظ، محمد قراگوزلو، روزنامه همشهري
77
|
|
 |
دولت اسلامي يعني
حاكميت اسلام در همه عرصه ها
عضو هيئت رئيسه مجلس
خبرگان رهبري دولت اسلامي را مكمل جمهوري اسلامي خواند و در
تعريف اين دولت گفت: دولت اسلامي به معناي حاكميت اسلام در همه
عرصه هاست. حجت الاسلام والمسلمين سيد احمد خاتمي، عضو هيئت
رئيسه مجلس خبرگان رهبري در گفت وگو با خبرگزاري شبستان با اشاره
به تحريفاتي كه در روزهاي اخير از تعبير دولت اسلامي شده و آن را
در مقابل جمهوري اسلامي قرار مي دهند، گفت: دولت اسلامي دولتي
است كه قوانينش براساس اسلام باشد و مجريان آن نيز مسلمان، متعهد
و دلسوز باشند كه در اينصورت نه تنها با تعريف جمهوري اسلامي
منافاتي ندارد بلكه به عنوان آرمان و آرزوي انقلاب اسلامي همه
بايد در جهت تحقق آن گام بردارند. وي با تأكيد بر اينكه نبايد
دولت را به معناي مصطلح آن يعني قوه مجريه بيان كنيم، خاطرنشان
كرد: دولت اسلامي به معناي اعتقاد به اسلام و تعهد به آن در
مجموعه حاكميت است كه با اين تعريف همه قوا شامل اين تعهد مي
شوند. اين عضو هيئت رئيسه مجلس خبرگان رهبري به فراز و نشيب
هاي پس از پيروزي انقلاب اشاره كرد و اظهار داشت: در طول 27 سالي
كه از انقلاب مي گذرد و اساس حكومت بر پايه قوانين اساسي كه
برگرفته از اسلام ناب محمدي است، اداره شده است اما بايد پذيرفت
كه در برهه هايي، مجريان به تفسيري كه امام(ره) از اسلام داشت
معتقد نبودند و اين عدم اعتقاد را در اداره حكومت ظاهر كرده اند
كه به تشكيل كامل دولت اسلامي لطمه زده است. وي افزود: به
عنوان نمونه در طول 8 سال گذشته برخي از كساني كه در عرصه حاكميت
حضور داشتند «سكولار» بوده و آرماني جز جدايي دين از حكومت
نداشتند كه اين جاي هيچ انكاري هم ندارد. وي طرح اين مباحث در
دوره حاضر را به معناي نفي اسلامي بودن دولت هاي گذشته ندانست و
گفت: محور قوانين ما قانون اساسي است كه با محور اسلام ناب
محمدي(ص) تدوين شده است و اگر در عرصه اجرا فراز و نشيب هايي
ديده مي شود به علت تفكرات برخي مجريان است. وي از طرح تحقق
دولت اسلامي به عنوان راهي براي مقابله با استحاله نظام اسلامي
ياد كرد و گفت: مجريان اين دولت بايد به تبعيت از قوانين اهتمام
ويژه اي داشته باشند چراكه بي تقوايي شامل پارتي بازي، رشوه
گيري، زد و بند و توصيه پذيري و نگاه كاسبكارانه به مسئوليت و...
در شأن دولت اسلامي مورد نظر نيست. گفتني است رهبر معظم
انقلاب اسلامي در خطبه هاي نمازجمعه 28 مردادماه 1384 مصادف با
سيزدهم رجب، با تأكيد بر لزوم تحقق كشور اسلامي، لازمه نيل به
اين مهم را عملكرد دستگاه حاكمه كشور دانستند و بر لزوم تشكيل
دولت اسلامي بدور از فساد اداري، اشرافي گري، ويژه خواري و بي
اعتنايي به مردم و... تأكيد كردند.عضو هيئت رئيسه مجلس خبرگان
رهبري دولت اسلامي را مكمل جمهوري اسلامي خواند و در تعريف اين
دولت گفت: دولت اسلامي به معناي حاكميت اسلام در همه عرصه
هاست. حجت الاسلام والمسلمين سيد احمد خاتمي، عضو هيئت رئيسه
مجلس خبرگان رهبري در گفت وگو با خبرگزاري شبستان با اشاره به
تحريفاتي كه در روزهاي اخير از تعبير دولت اسلامي شده و آن را در
مقابل جمهوري اسلامي قرار مي دهند، گفت: دولت اسلامي دولتي است
كه قوانينش براساس اسلام باشد و مجريان آن نيز مسلمان، متعهد و
دلسوز باشند كه در اينصورت نه تنها با تعريف جمهوري اسلامي
منافاتي ندارد بلكه به عنوان آرمان و آرزوي انقلاب اسلامي همه
بايد در جهت تحقق آن گام بردارند. وي با تأكيد بر اينكه نبايد
دولت را به معناي مصطلح آن يعني قوه مجريه بيان كنيم، خاطرنشان
كرد: دولت اسلامي به معناي اعتقاد به اسلام و تعهد به آن در
مجموعه حاكميت است كه با اين تعريف همه قوا شامل اين تعهد مي
شوند. اين عضو هيئت رئيسه مجلس خبرگان رهبري به فراز و نشيب
هاي پس از پيروزي انقلاب اشاره كرد و اظهار داشت: در طول 27 سالي
كه از انقلاب مي گذرد و اساس حكومت بر پايه قوانين اساسي كه
برگرفته از اسلام ناب محمدي است، اداره شده است اما بايد پذيرفت
كه در برهه هايي، مجريان به تفسيري كه امام(ره) از اسلام داشت
معتقد نبودند و اين عدم اعتقاد را در اداره حكومت ظاهر كرده اند
كه به تشكيل كامل دولت اسلامي لطمه زده است. وي افزود: به
عنوان نمونه در طول 8 سال گذشته برخي از كساني كه در عرصه حاكميت
حضور داشتند «سكولار» بوده و آرماني جز جدايي دين از حكومت
نداشتند كه اين جاي هيچ انكاري هم ندارد. وي طرح اين مباحث در
دوره حاضر را به معناي نفي اسلامي بودن دولت هاي گذشته ندانست و
گفت: محور قوانين ما قانون اساسي است كه با محور اسلام ناب
محمدي(ص) تدوين شده است و اگر در عرصه اجرا فراز و نشيب هايي
ديده مي شود به علت تفكرات برخي مجريان است. وي از طرح تحقق
دولت اسلامي به عنوان راهي براي مقابله با استحاله نظام اسلامي
ياد كرد و گفت: مجريان اين دولت بايد به تبعيت از قوانين اهتمام
ويژه اي داشته باشند چراكه بي تقوايي شامل پارتي بازي، رشوه
گيري، زد و بند و توصيه پذيري و نگاه كاسبكارانه به مسئوليت و...
در شأن دولت اسلامي مورد نظر نيست. گفتني است رهبر معظم
انقلاب اسلامي در خطبه هاي نمازجمعه 28 مردادماه 1384 مصادف با
سيزدهم رجب، با تأكيد بر لزوم تحقق كشور اسلامي، لازمه نيل به
اين مهم را عملكرد دستگاه حاكمه كشور دانستند و بر لزوم تشكيل
دولت اسلامي بدور از فساد اداري، اشرافي گري، ويژه خواري و بي
اعتنايي به مردم و... تأكيد كردند.پپپپ
|
|